هفت سین زندان، در نامه دو فرزند فرهاد وکیلی به پدر

 

هورام وهوراز وکیلی  

 

تمام شهر را سکوت فراگرفته، و وجدانی بیدار نیست که صدای فریادهای در سینه مانده را بشنود.
صدای آه وناله فرزندانی که از دوری پدر خود بغض ها را بلعیده و در سکوت شهر فریاد چراها سر می دهند.

پدر عزیز این روزها را بی تو چگونه می توان سپری کرد؟ چگونه می توان بوی خوش زندگی را حس کرد؟آیا بدون حضور شما چگونه می توان حقیقت بزرگ زندگی را دریافت و درک کرد؟ و چگونه می توان گرمی صمیمانهُ دستهای پدرانه ات را لمس کرد و خنده های پر رمز ورازت را دید و درک کرد؟ در غیاب شماچه کسی می تواند درسها ونصیحتهای  پدرانه را به ما بیاموزد؟. پدر عزیز بدون شما گرمی آفتاب و روشناییمهتاب برایمان معنی ندارد.شب ها هنگامی که نداشته هایمان به سراغمان می آید به آسمان پر ستاره مینگریمدر این اندیشه غرق می شویم ومی اندیشیم که آیا پدر در زندان قادر به دیدن ستاره ها است؟آیا میتوان ستارهُ آزادی و خوشبختی مان را ببینیم؟ پدر عزیز جواب این سوالها را چه کسی خواهد داد وآیا کسی هستکه مسئولیت این همه  گلایه ها ی فرزندانی را که به اجبار به غربت پدر رفته اند به عهده بگیرد ؟!پدر عزیز بدون شما، زندگی بدون معنی و هیچ است،انگار در عصر یخبندان زندگی می کنیم وخندهایمان بهمانند دیوارهای سیمانی است،بی تو مسیرمان را در دریای زندگی گم کرده وکشتی زندگیمان سکان ندارد وزندگیمان دستخوش بادی است که در ژرف ترین دیار مرگ می وزد.


پدر جان این چهارمین بهاری است که سال نورا به جای سرسبزی ونشاط وبوی خوش شکوفه های بهاری، زندگیمان را با زرد رنگی و بوی غم و اندوه پاییزی آغاز می کنیم.این چهارمین سال نوی است که سفرهُهفت سین نداریم، چرا که شما نیستید تا دعای (  یا مقلب القلوب والابصار .....) را برایمان بخوانید، نیستید که از لای کتاب قران اسکناس تازه به ما عیدی  بدهید و ما را در آغوش گرم  خود بگیرید و بابوسه های شیرین خود سال جدید را تبریک بگویید . دریغا که نیستید.


و از همه آزاردهنده تر آن است که می دانیم در سفرهُ هفت سین شما بجز سردی دیوارهای سیمانی زندان سین دیگری ندارید.البته این را فهمیدیم که در این چند سال شما سال نو را با سفرهُ هفت سین،سلول انفرادی ،سوالات مکرر بازجوها ،سخت ترین اعمال غیر انسانی ،سالها ظلم وستم  ،سرود تنهایی،سایهُ شوم دیوارهای زندان، سینه ای پر از درد و رنج ، عید را جشن گرفته اید.
پدر عزیز نمی خواهیم با این جملات شما را آزرده خاطر سازیم ولی چه کنیم حقیقت را نمی شود پنهان کرد.پدر گرامی با کاری که درحق شما و ما در این چندسال کرده اند به این باوررسیده ایم که هر انسان خاطی را  باید محاکمه ومجازات کرد و ما بانیان این جدایی را در دادگاه وجود خود با قاضی وجدان محاکمه خواهیم کرد . از شما می پرسم وجدانهای بیدار شهر ، آیا گناه ما چیست؟! که در سن کودکی باید این  چنینتجربهُ تلخی را بر ما تحمیل کنند واز آنان می پرسم  که گناه چیست؟! وگناهکار کیست؟!